مارا مدار خوار که ما عاشقیم و زار


بیمار و دلفگار و جدا مانده از نگار

ما را مگوی سرو که ما رنج دیده ایم


از گشت آسمان وز آسیب روزگار

زین صعبتر چه باشد زین بیشتر که هست


بیماری و غریبی و تیمار و هجر یار

رنج دگر مخواه و برین بر فزون مجوی


ما را بسست اینکه برو آمدست کار

بر ما حلال گشت غم و ناله و خروش


چونان که شد حرام می نوش خوشگوار

ما را به نزد هیچ کسی زینهار نیست


خواهیم زینهار به روزی هزار بار